۲۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۶

برخی از مورخین معتقدند که اصل کلمه «الآمازیغ» به «مازیغ» بر می‌گردد و او مازیغ بن کنعان بن حام بن نوح می‌باشد، و آمازیغی‌ها در اصل از نسل «حام» هستند. همچنین گفته می‌شود که آن‌ها (آمازیغی‌ها) عرب‌هایی بودند که در مرحله سوم گرم شدن زمین (warm۳) و به دلیل بوجود آمدن خشکسالی در شبه‌جزیرۀ عرب به الجزایر مهاجرت کردند.

عرب‌ها اکثریت ساکنان الجزایر را تشکیل می‌دهند . پس از آن‌ها آمازیغ ها و سپس بربرها هستند. معنی کلمۀ «آمازیغ» انسان آزاد و باهوش است، اما کلمۀ «بربر» یک کلمۀ لاتینی است، و معنی آن وحشی و غیرمتمدن می‌باشد. این اسم را رومی‌ها هنگامی که به کشورهای حوزۀ دریای مدیترانه به ویژه الجزایر حمله کردند، به بربرها نسبت دادند.

بارزترین مجموعۀ آمازیغی در الجزایر، قبایل هستند؛ که در اصل در مناطق «القبایل الکبری» که شامل مناطق «البویره»، «تیزی وزو» و «بجایه» و در دو ولایت «سطیف» و «جیجل» می‌باشد، زندگی می‌کنند. همچنین گروهی از آن‌ها در منطقه «تیبازه» واقع در غرب پایتخت الجزایر ساکن‌اند و قبایل «الشاویه» و «بنی مزاب» نیز آمازیغی هستند.

پرچم قومی آمازیغ­ها

برخی از مورخین معتقدند که اصل کلمه «الآمازیغ» به «مازیغ» بر می‌گردد و او مازیغ بن کنعان بن حام بن نوح می‌باشد، و آمازیغی‌ها در اصل از نسل «حام» هستند. همچنین گفته می‌شود که آن‌ها (آمازیغی‌ها) عرب‌هایی بودند که در مرحله سوم گرم شدن زمین (warm۳) و به دلیل بوجود آمدن خشکسالی در شبه‌جزیرۀ عرب به الجزایر مهاجرت کردند. البته شبه‌جزیرۀ عرب قبل از آن و به‌مدت بیست‌هزار سال آب‌وهوای مرطوب شبیه آب‌وهوای کنونی اروپا داشت. «اَما دوبرا» مورخ فرانسوی می‌گوید که «بربرها» قومی آریایی هستند که در سال‌های دور از منطقه «کنج هند» به اینجا مهاجرت کرده‌اند و اصل آن‌ها از نسل «حام» می‌باشد نه از نسل «سام». البته یکی از علمای انسان‌شناس ایتالیایی معتقد است که بربرها به ویژه قبیله «الطوارق» در دوره‌های گذشته و از طریق دریای مدیترانه، از این منطقه به الجزایر مهاجرت کردند.

همچنین برخی از دانشمندان انسان‌شناس می‌گویند که ریشۀ بربرها به اقوام مختلف اروپایی بازمی‌گردد که از عهد قدیم در شمال آفریقا مستقر شدند و از راه ارتباطات تمدنی با همدیگر درآمیختند تا این نسل کنونی بوجود آمد.

قبل از اسلام، گروهی از آن‌ها مسیحی بودند، در حالی‌که اکثریت آن‌ها معتقد به خدایی بودند به نام «عمون» و این خدا در برخی از موجودات، ستارگان، حیوانات و... موجود است؛ لذا بسیاری از آن‌ها آفتاب و ماه را از میان ستارگان و گاو نر، گوسفند، مار افعی، کبوتر، طاووس و میمون را از میان حیوانات عبادت می‌کردند. همچنین آمازیغی های قدیمی به وجود جن در سنگ‌ها و درختان معتقد بودند؛ لذا آن‌ها را عبادت کرده و به آن‌ها تقرب می‌جویند، تا به آرزوها و خواسته‌هایشان برسند. آمازیغی‌ها از مردمانی مانند فنیقی‌ها و رومی‌ها که با آن‌ها رفت‌وآمد پیدا کردند، تاثیر گرفتند و بت‌پرست شدند و حتی هنگامی که آن‌ها از اینجا رفتند، همچنان آمازیغی‌ها بت‌پرست ماندند[۱].

در کنار عرب‌ها و آمازیغی‌ها، اقلیت‌های دیگری نیز در الجزایر که ریشۀ ترک دارند، زندگی می‌کنند و تعداد آن‌ها به دو میلیون نفر می‌رسد. سابقۀ آن‌ها به دولت عثمانی که در قرن شانزده میلادی بر این منطقه حکومت می‌کرد، باز می‌گردد و بعد از پایان نفوذ ترک‌ها بر منطقه، ترک‌ها در الجزایر باقی مانده و با قومیت‌های دیگر زندگی کردند[۲] (۲).

فرانسوی‌ها و اروپایی‌ها: مجموعه‌های کوچکی ازریشه‌های اروپایی در الجزایر هستند، به ویژه از ایتالیا، فرانسه و اسپانیا که بعد از استقلال الجزایر از اشغال فرانسوی‌ها در سال ۱۹۶۲م، در الجزایر باقی  ماندند. همچنین آفریقایی‌هایی که از صحرای بزرگ مهاجرت کردند، اقلیت کوچکی را در الجزایر تشکیل می‌دهند که با سایر ساکنان این سرزمین زندگی کردند و با آن‌ها از طریق ازدواج، قوم‌وخویش شدند[۳].

هنگامی‌که به آمدن عرب‌ها و ترویج اسلام در الجزایر بازگردیم، می‌بینیم که عرب‌های کشورگشا به‌صورت اولین پیش‌قراولان «سپاه هلالیین»، جزیره‌های بشری عربی‌ای تشکیل دادند و برای از بین بردن حکومت روم شرقی هم‌پیمان با بربرها در مغرب عربی، به این منطقه مهاجرت کردند. دو طرف جنگ‌های سنگینی باهم کردند و با پیروزی عرب‌ها، آن‌ها بسیاری از  قبایل عربی را تشویق کردند تا به منطقۀ مغرب عربی مهاجرت کنند و نسبت سکانی را تغییر دهند؛ به‌گونه‌ای که عرب‌ها در این منطقه اکثریت مطلق شده و بربرها تبدیل به اقلیتی که به کوه‌ها پناه برده است. کم‌کم قبایل شکل‌وشمایل عربی و فرهنگ اسلامی را به خود گرفتند اما این کار در مدت زمان زیادی صورت گرفت، زیرا که آمازیغی‌ها به دلیل داشتن دشمنی سختی که با هرچه شکل اسلامی و عربی داشت و چون نمی‌خواستند از معتقدات قبلی خود دست بردارند، در برابر کشورگشایی عرب‌های مسلمان مقاومت کردند، لذا عرب‌های فاتح با مقاومت بسیار سختی از سوی آمازیغی‌ها مواجه شدند؛ مقاومتی که مدت هفتاد سال طول کشید و این مقاومت از طولانی‌ترین مقاومت‌هایی است که در تاریخ کشورگشایی‌های اسلامی (در مقایسه با فتح‌های دیگر اسلامی در مناطق دیگر جهان مانند سه سال برای فتح هر یک از کشورهای مصر و اندلس و چهار سال برای فتح عراق و هفت سال برای فتح هر یک از کشورهای فلسطین و سوریه) ثبت شده است.

بعد از مهاجرت عرب‌ها، تعداد و نفوذ بربرها کم شد و همانطور که ابن‌خلدون اشاره کرده است که بربرها در زمان او به دلیل اقلیت بسیار کم و از بین رفتن نسل‌های آن‌ها،  خوار و بی اعتبار بودند.

ابن خلدون می‌گوید: «خواری و مذلت بربرها به دلیل کم بودن و از بین رفتن نسل‌هایشان، به وجود آمده است»[۴]. وی می‌افزاید که بربرها در زمان خودش در همه مناطق به دلیل کم بودن، نوکران عرب‌های پیروز بودند. ابن خلدون توضیح می‌دهد که بربرها هنگامی که از بین رفتند (قدرتشان از بین رفت)، تبدیل به کارگزارانی برای دولت‌ها و بردگانی برای مالیات جمع کردن شدند، وی می‌نویسد: «اما آن‌ها هنگامی که از بین رفتند و به دلیل مشغول شدن به امور رفاهی و تکرار دولت‌هایی که بین آن‌ها تشکیل شد، تعدادشان کم و جمع و قبایل آن‌ها متلاشی شد، تبدیل به کارگزارانی برای دولت‌ها و بردگانی برای مالیات جمع کردن شدند.

«توفیق المدنی» مورخ و اندیشمند بزرگ الجزایری و عضو جمعیت علمای مسلمین معتقد است که اکثریت مطلق مردم الجزایر، عرب هستند. وی می‌گوید: عرب‌ها اکثریت مطلق ساکنان الجزایر هستند، و از روزهای اولیه فتح اسلامی وارد این سرزمین شدند، و بین ساکنان اصلی آن رفتند تا دین را به آن‌ها بیاموزند و آن‌ها را پیرامون قرآن و دینی که پیامبر، محمد درود و سلام خداوند بر او باد، آن را آورد متحد کنند[۵]. همچنین وی می‌گوید: اکنون عرب‌ها چهار پنجم ساکنان مسلمان الجزایر را تشکیل می‌دهند و یک پنجم دیگر شامل قبایل بربری که بربریت خود را حفظ کردند و در کوه‌ها ساکن شدند، می‌باشد. از سوی دیگر، شیخ عبد الرحمن الجیلانی می‌گوید امروزه نسبت ساکنان بربر در سراسر سرزمین الجزایر ۳۰ درصد کل جمعیت الجزایر می‌باشد[۶].

آمازیغی‌ها در سابق به دو بخش تقسیم شدند، که عبارتند از: «البرانس» و «البتر». محل سکونت البرانس مناطق پست و دامنه‌های ساحلی و زمین حاصل‌خیز و قابل کشاورزی بود و این مردم مسیحی بودند. گروه دوم از قبایل «البتر» که شامل عشایر «الزنانه»، «البرغواطه»، «النفوسه»، «اللواته» و «الهواره» می‌باشد. آن‌ها در کوه‌ها و صحراها مسکن گزیدند و چون زندگی در این اماکن سخت و دشوار است لذا بسیار جابه‌جا می‌شدند. هنگامی که اسلام از طریق جنگ‌های کشورگشایان به رهبری «عقبه بن نافع فهری» آمد، این قبایل به دین جدید خوش‌آمد گفتند (از آن استقبال کردند) و با این دین همراهی کردند. همچنین با فرماندهی «ابن معاد» فرمانده آن‌ها، در جنگ‌هایی که «عقبه بن نافع» و «ابو المهاجر بن دینار» بر علیه «کسیله» و «الکاهن» (آخرین پادشاهان آمازیغی که اسلام را نمی‌پذیرفتند) به راه انداختند، در صفوف سپاه اسلام مشارکت کردند.

و این همراهی به چند دلیل صورت گرفت که مهم‌ترین آن‌ها «به حاشیه رانده شدن قبایل البتر» و فرق‌های اقتصادی و اجتماعی موجود بین اهل صحرا (البتر) و شهرنشین‌های متمدن «البرانس» می‌باشد. البته اختلافات دینی و تعبدی بین این دو و اشتراک «البترها» با عرب‌ها در کیفیت زندگی و جابه‌جایی (صحرا نشینی) نیز در این همراهی «البترها» با مسلمانان عرب تاثیر داشت. مورخین می‌گویند که «البتر» از ارتش‌های اسلامی حمایت و بعد از آن در فتح «اندلس» در اسپانیا مشارکت کردند. طارق بن زیاد آمازیغی، فرماندۀ سپاه اسلام بود، البتر از طریق ارسال هیئت‌هایی به مصر و عراق و تالیفاتی که صورت گرفت مانند کتاب‌هایی که «ابن تومرت» موسس دولت «الموحدین»، برای فراگیری تعالیم و فقه اسلامی تلاش کردند، که این مولف و پژوهشگر آمازیغی کتاب‌های فراوانی مانند «التوحید»، «المرشد» و «العقیده» برای تبیین دین اسلامی به آمازیغی‌ها، تالیف کرد.

عرب‌های فاتح سعی کردند تا آمازیغی‌ها زبان اصلی خود را حفظ کنند، و آن‌ها را مجبور نکردند تا هویت و فرهنگ آمازیغی خود را رها کنند. دولت‌های کوچکی در الجزایر بر سرکار آمد، تا نوبت به حکومت عثمانی رسید. بعد از آن استعمار فرانسوی بر الجزایر حاکم شد که در این سرزمین فساد کرد و بنابر گفتۀ عثمان السعدی پژوهشگر الجزایری (مرکز بیروت تحقیقات استراتژیک)، قبل از اینکه فرانسوی‌ها به الجزایر وارد شوند، هیچ آمازیغی مخالف عرب‌ها و یا مایل به جایگزینی زبان آمازیغی به جای زبان عربی نبود. اما هنگامی که فرانسوی‌ها آمدند، به پخش دروغ‌ها و چرکین کردن دل‌های بربرها علیه عرب‌ها مشغول شدند، و روی برانگیختن اختلافات داخلی متمرکز شدند تا سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را پیاده کنند. آن‌ها برای اجرای نقشه خود، بر انجام اقداماتی در مناطق قبایل که قبل از اشغالگری به نام «زواوه» نامیده می‌شد تاکید کردند، چون این منطقه نزدیک پایتخت بود که بیشتر فرانسوی ها در آن (زواوه) ساکن بودند، لذا زبان فرانسه و دین مسیحیت رادر آن ترویج می‌کردند.

«کابتن لوگای» پژوهشگر فرانسوی و مسئول آموزش در الجزایر، خطاب به معلمین فرانسوی که قرن نوزدهم در منطقۀ قبایل درس می‌دادند، می‌گفت : همه چیز را به بربرها یاد دهید مگر زبان عربی و تعالیم اسلامی.

کاردینال «لافیجری» (CH.M.Lavigerie) در کنفرانس تبلیغ مسیحیت که در سال ۱۸۶۷م در سرزمین قبایل برگزارشد، گفت: «رسالت ما این است که بربرها را در تمدن خودمان که تمدن پدرانشان نیز بود، ادغام کنیم، و برای اینکه این بربرها را از قرآن‌شان جدا کنیم، یا باید فرانسه به آن‌ها انجیل بدهد، یا آن‌ها را به صحرای بی‌آب‌وعلف و دور از جهان متمدن، بفرستد.

چند سال قبل از استقلال یعنی در دهۀ چهارم قرن بیستم، شخص مهمی به نام «شاتینیون» به عنوان حاکم کل الجزایر تعیین گردید. این شخص قصد کرد که حزب مردم الجزایری را که مردم از آن پشتیبانی می‌کنند، متلاشی و مردم را از دین بیزار کند. او تنها راه این کار را در متلاشی کردن این حزب از داخل و از طریق ایجاد تعصب بربری یافت. لذا به مزدوران امنیتی فرانسوی در داخل حزب اطلاع داد تا مسئله بربریت را ترویج کنند. عده‌ای از آن‌ها از دانشسرای معلمان «بوزریعه» اطلاعیه‌ای را منتشر کردند. در آن قومیت عربی را مورد حمله قرار دادند، و مفهوم ملی‌گرایی را در حزب که بر اساس عربیت و اسلام پایه‌گذاری شده بود، مورد انتقاد قرار دادند. آن‌ها شعار الجزایر بربری را مطرح کردند و توانستند  «حسین آیت احمد» را فریب دهند. رهبری حزب با قاطعیت در برابر این امر ایستاد و سران فتنه را از حزب اخراج کرد، که یکی از آن‌ها به عضویت حزب کمونیست الجزایر در آمد و بعدها رئیس حزب شد. حسین آیت احمد نیز متوجه اشتباه خود شد و رهبری حزب، وی را از ریاست تشکیلات نظامی و سری حزب خلع کرد. بهترین فردی که این توطئه را توضیح داده است، «یوسف بن خده» در کتاب خود بود که تحت عنوان «توطئه بربریت» یک فصل را به این موضوع اختصاص داد. هنگامی که الجزایر مستقل می‌شود، حسین آیت احمد دشمنیش را با زبان عربی ادامه می‌دهد، و در تاریخ ۲۷/۱۲/۱۹۹۰ رهبری تظاهرات بر علیه تعمیم زبان عربی در کل الجزایر را به عهده می‌گیرد[۷].

مرحوم حسین آیت احمد، مجاهد و رئیس حزب جبهه نیروهای سوسیالیست 

بعد از استقلال الجزایر، زبان عربی به جای زبان فرانسه قرار گرفت، و حکومت‌های بعدی نیز به دلیل توجه و اهتمام به قومیت عربی، برنامه‌های بسیار برای ترویج زبان عربی اجرا کردند. فرانسوی‌ها آرام نگرفتند و تلاش کردند تا نقشه بربری خود را اجرا کنند. لذا اکادمی بربری را در سال ۱۹۶۷م در دانشگاه «پاریس ۸ فانسین» تاسیس کردند. بعد از ده سال فرانسه ده‌ها فارغ‌التحصیل در زبان عربی با مدارک کارشناسی ارشد و دکترا تربیت کرد که مشهورترین آن‌ها «سلیم شاکر» بود، و آن‌ها را به عضویت سازمان امنیت فرانسه در آورد. همچنین زبان آمازیغی را توسعه داد تا به عنوان حریفی برای زبان عربی در آید. این فارغ‌التحصیلان به کمک اساتید خود، کلماتی را که بویی از زبان عربی و اسلامی داشت، به زبان بربری تغییر دادند. آن‌ها این کار تبدیل معنی کلمات را آنقدر بد انجام می‌دادند که حتی دانشمندان زبان‌شناس فرانسوی نیز به این کار اعتراض کردند. از جمله آن‌ها سه نفری بودند که مقدمۀ فرهنگ لغت «زبان قبایلی»  را در سال ۱۹۸۲م نوشتند. این لغت‌نامه تالیف «پدر دالیه» بود، که در قبل از انتشار این فرهنگ لغت از دنیا رفت. او دانشمندی بود که بی‌آلایش به زبان بربری پرداخت، و آن را از ریشه‌های عربی می‌دانست. آن سه نفر از شاگردان او بودند. نام آن‌ها عبارتند از «مادلین آلاین»، «جاک لانفری» و «پیتر ریسینک»[۸].

از مثال‌هایی که دکتر عثمان سعدی ذکر کرده، تغییر سلام کردن از عبارت (السلام فلاّون)، که آمازیغی‌ها در لهجه‌های خود ماند لهجۀ قبایلی، از آن استفاده می‌کردند، به عبارت (ازّول فلاّون) است. در حالیکه کلمه «ازول» در هیچ یک از لغت‌نامه‌های آمازیغی وجود ندارد. و فقط کلمه «ازّو» به معنی خار به این کلمه شبیه تر است. کاربری ده‌ها کلمۀ دیگر نیز از عربی به بربری تغییر کرده است[۹].

در این رابطه «جاک بیرک» شرق‌شناس فرانسوی و مترجم قرآن کریم به زبان فرانسوی و مولود در الجزایر می‌گوید: «از اشتباهات بزرگ است که زبان بربری را در کنار زبان عربی و به عنوان زبان دوم در کشورهای مغرب عربی به رسمیت شناختند. من معتقد نیستم که درخواست تغییر زبان صحیح است، زیرا که هواداری از کشور را تقسیم می‌کند»، «بیرک» مدیر بارزترین دانش‌سرا در پاریس (کولیج دی فرانس) بود. او خود را شهروند الجزایری می‌دانست و زبان عربی را به صورت کامل فراگرفته بود و بدون تپق زدن به این زبان سخن می‌گفت. هنگامی که از دنیا رفت، وصیت کرد تا کتابخانه پرحجمش به کتابخانه شهر «فرنده» الجزایر که در آن شهر به دنیا آمده بود، اهدا شود.

 بربرها تلاش کردند تا خلق‌وخوی بربری را در منطقه «الأوراس» محل سکونت قبیله «الشاویه»، ترویج کنند تا دوستی آن‌ها را به دست بیاورند تا بتوانند قوی‌تر شوند. «سعید سعدی» رئیس حزب «تجمع برای فرهنگ و دمکراسی» در سال ۱۹۹۰ می‌گوید: «تصمیم گرفتم درهای ورود به منطقه الاوراس را برای بربرها بازکنم، و صدها جوان از قبایل دو شهر «تیزی و زو» و «بجایه» جمع کنم و به همراه آن‌ها به یک سفر میدانی به سرزمین الشاویه ببرم». اما در فاصله ده کیلومتر از شهر «باتنه» جوانان قبیله الشاویه راه را بر این قافله بستند و آن‌ها را تهدید کردند به همان جایی برگردند که از آن آمدند وگرنه اتوبوس‌ها را به آتش خواهند کشید. آن‌ها سعید سعدی و همسرش را به گروگان گرفتند. مرزبانان هفت ساعت در جستجوی آن‌ها بودند و سرانجام آن‌ها را یافتند در حالیکه گروگان‌گیران ابتدا آن‌ها را به مسجد برده، شهادتین به آن‌ها تلقین کرده و آزاد کرده بودند.

سعید سعدی، رئیس حزب تجمع برای فرهنگ و دمکراسی

تحصیل‌کرده‌های بربری در فرانسه، آرامش نمی‌یابند تا اینکه منطقه کوه‌های الاوراس را با مناطق دیگر بربری متحد کنند، زیرا معتقدند که منش بربری محقق نمی‌شود مگر هنگامی که همه مناطق آمازیغی با همدیگر متحد شوند. لذا کنگره به اصطلاح بربری در سال ۱۹۹۶م مقرر کرد که کنفرانسی در شهر «باتنه» مرکز منطقه الاوراس، با حضور دو هزار نفر از بربرهای سراسر جهان، برگزار شود. البته با همکاری «احمد أویحی» رئیس دفتر رئیس جمهور وقت، شخصیت‌های قبیله الاوراس با برگزاری این کنفرانس مخالفت کردند. به همین مناسبت، «عثمان سعدی به عنوان یک آمازیغی شاوی (منسوب به الشاویه) و رئیس جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی، مقاله‌ای در هفته‌نامه «الشروق العربی» تحت این عنوان نوشت: «آیا تحصیل‌کرده‌های بربری در فرانسه در شوراندن مردان با غیرت قبیله الاوراس موفق می‌شوند؟» عثمان سعدی می‌گوید: «قبیله الشاویه این مقاله را خواند و تعدادی از افسران ارتش آزادیبخش در «باتنه» جمع شدند و بیانه‌ای را که مخالف برگزاری این کنفرانس می‌باشد، امضا کردند. مجاهدین نیز از کوه‌های الاوراس پایین آمدند و در دیداری با آقای «جباری» والی باتنه گفتند: «اگر دولت با برگزاری این کنفرانس با حضور دو هزار نفر اصرار دارد، پس باید دو هزار قبر برای دفن آن‌ها در منطقه الاوراس حفر کند» لذا «امین زروال» رئیس جمهور دستور لغو برگزاری این کنفرانس را صادر کرد. شورای عالی آمازیغی وابسته به ریاست جمهوری بر علیه من (عثمان سعدی) شکوایه‌ای به تهمت تلاش برای عدم برگزاری این کنفرانس تنظیم کردند. آن‌ها از من خواستند که چهار میلیون دینار الجزایری که دولت برای مقدمات برگزاری  این کنفرانس هزینه کرده بود، پرداخت کنم. یکی از بازرگانان بزرگ اعلام کرد: «باید بر علیه عثمان سعدی حکم صادر شود. دادگاه ابتدایی در «حسین دای» بر علیه من حکم صادر کرد، اما دادگاه تجدیدنظر سه صفر آن را حذف کرد و فقط سه هزار دینار مرا جریمه کرد. بازهم اصرار بر تجدیدنظر بر این حکم کردم. ۷۴ وکیل دادگستری از سراسر الجزایر کاندید شدند تا از من دفاع کنند و حتی وکلایی از سایر کشورهای عربی امادگی خود را برای دفاع از من اعلام کردند.

عثمان سعدی، رئیس جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی

دادگاه معروفی شد که با برائت من به پایان رسید. بربرها صدها نفر را جمع کردند و محل دادگاه را که نیروهای امنیتی از آن محافظت می‌کردند، محاصره کردند. در این جلسه شیخ عبد الرحمن شیبان القبایلی رئیس جمعیت علمای مسلمین الجزایری، به عنوان پشتیبان من حاضر بود و حکم به برائت من صادر شد. مسئله عجیب این بود که قاضی که بر علیه من حکم صادر کرد، عرب و قاضی که حکم به من برائت داد، آمازیغی بود.

وی ادامه داد: «موضع‌گیری آمازیغی‌های آزاده برای مقابله با این تعصب بربری، این گرایش و این تعصب را ضعیف کرد. در دادگاه  تجدیدنظر دفاعیه‌ای را ارائه دادم که در آن عربیت آمازیغی‌ها را تبیین کردم. نه با ملی‌گرایی و گرایش بربری، که این دفاعیه در بسیاری از نشریه‌های الجزایری و عربی منتشر شد. همین دفاعیه را در کتاب «جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی» آورده‌ام[۱۰].

عبدالعزیز بوتفلیقه رئیس جمهور الجزایر، سال ۲۰۱۷م، دستور داد که روز اول سال آمازیغی در این کشور تعطیل رسمی باشد. تعطیلی رسمی‌ای که برای به رسمیت شناخته شدن آن از قبل بهای زیادی پرداخت شده بود. مانند تعطیلی روزهای اول سال‌های هجری و میلادی و بقیه مناسبت‌های دیگر. این تصمیم بر اساس خواسته‌های آمازیغی‌ها گرفته شده است؛ به‌گونه‌ای که بوتفلیقه رئیس جمهور، چنین تصور کرد که این اقدام جدید در زمانی که کشور با چالش‌های داخلی و منطقه‌ای روبه‌رو است، به نفع هویت ملی با پایه‌های اسلامی، عربی و آمازیغی می‌باشد و وحدت و استقرار را در بین هموطنان باز می‌گرداند.

روز اول سال آمازیغی «ینّار» نامیده می‌شود و این روز برابر است با ۱۲ ینایر (ژانویه) میلادی (۲۳ دی ماه) نام دیگر این روز «إیض ینایر» است و در این روز جشنی برای احیای آیین‌های آمازیغی برپا می‌شود.

اما در رابطه با زبان آمازیغی، این زبان در سال ۲۰۱۶م به عنوان یک زبان رسمی شناخته شد، و این در حالی است که زبان عربی زبان ملی و رسمی کل کشور می‌باشد. همچنین یک اکادمی برای آموزش زبان آمازیغی تاسیس شد. این تصمیم ناگهانی اتخاذ نشده است، زیرا که مراحل زیادی طی شد، که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: در سال ۱۹۹۶م، قومیت آمازیغی به عنوان یکی از پایه‌های هویت ملی در کنار عربیّت و اسلام در قانون اساسی الجزایر شناخته شد. در سال ۱۹۹۵م، در برخی از مناطق کشور، زبان آمازیغی وارد کتاب‌های درسی شد و در سال ۲۰۰۲م، دولت الجزایر و به دستور بوتفلیقه رئیس جمهور، زبان آمازیغی را به عنوان زبان ملی دوم کشور به رسمیت شناخت. همچنین در سال ۲۰۰۹م، یکی از کانال‌های تلویزیونی رسمی کشور، آغاز به پخش برنامه‌هایی به زبان آمازیغی (با همۀ لهجه‌هایش)، نمود. لازم به ذکر است که لهجه‌های متعددی از زبان آمازیغی مانند (القبایلیه، الشاویه و المزابیه) در الجزایر وجود دارد.

برخی از آمازیغی‌ها حادثه‌ای را با نام «بهار آمازیغی» گرامی می‌دارند. در سال ۱۸۹۰م حکومت الجزایر به دلایل سیاسی و امنیتی، از برگزاری یک شب شعر «مولود معمری» جلوگیری کرد و به همین دلیل تظاهرات بزرگی برای برانگیختن انگیزه‌های هویتی، به راه افتاد. در سال ۲۰۰۱م نیز در منطقه القبایل، اعتراضات گسترده‌ای صورت گرفت که به خاک و خون کشیده شد و آمازیغی‌ها، این حوادث را به نام «بهار سیاه» می‌نامند. این تظاهرکنندگان را جنبش جدایی‌طلبانه «ماک» ( که در ادامه این جنبش را معرفی خواهیم کرد) تحریک می‌کرد.

و لازم به ذکر است که منطقۀ القبایل برعکس آنچه که گفته می‌شد، از برخی از مناطق عربی در منطقه «الهضاب العلیا» یا مناطق جنوبی، رشد و توسعه بیشتری یافت. همچنین فرزندان این منطقه، پست‌های مهم سیاسی و دیپلماتیک را به عهده گرفته‌اند، و شاهد آن، حضور پررنگ آمازیغی‌ها در هر حکومت جدیدی که در الجزایر تشکیل می‌گردد، است.

 

[۱]مبارک بن محمد المیلی ( ۱۴۰۶ه – ۱۹۸۶م )، تاریخ الجزایر فی القدیم و الحدیث، الجزایر: الموسسه الوطنیه للکتاب ص ۴۵- ۴۶ -۸۱- ۹۲-۸۳-۱۲۱-۱۲۲-۱۲۳-، جلد اول ( نقل به مضمون).

[۲] “Ethnic Groups In Algeria” Worldatlas

[۳] “Ethnic Groups In Algeria” Worldatlas

[۴] جلد هفتم ص ۶

[۵] «هذه هی الجزایر» ص۲۹

[۶] تاریخ الجزایر العام

[۷] Ban Yoycef Khedda : Les Origines du ۱ november ۱۹۵۴ Alger ۱۹۸۹

[۸] Dallet: Dictionnaire de Ia Langue kabyle/Paris۱۹۸۲

[۹]  تحقیق دکتر عثمان سعدی، " النزعه البربریه"( گرایش بربری ) – مرکز بیروت لدراسات الشرق الاوسط.

پژوهشگر آمازیغی از قبیله الشاویه و رئیس جمعیت دفاع از زبان عربی

[۱۰] پانزده سال از مبارزه در خدمت به زبان عربی صادره در سال ۲۰۵م.

کد خبر 2119

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 5 =